تحلیل کامل فیلم «شادروان» حسین نمازی
❇️ ضیافتِ کمدی دیالوگ با حَسَن!
✍️ حمید خرمی
▪️شادروان در دو مقوله، میتواند مورد خوانش قرار بگیرد؛ یکی خوانش سینمایی و یکی هم خوانش سیاسی.
ازلحاظ سینمایی، این فیلم نوعی شوخی با خود «سینما» است؛ از ارجاع به فیلمهای موج نو و نئورئالیسمی (گدا گرافی)، یا تداعیگر داستان فیلم «مهمان مامان» مهرجویی، تا فیلم «چند مترمکعب عشق» و همچنین تداعیگر فقرای حومهنشینِ باعزتِ فیلم «آواز گنجشکها» مجید مجیدی.
▫️اما ازلحاظ سیاسی، یک مصیبتنامه نسبتاً تلخ، و یک تصویر نامه آنارشی است برای دوران بعد از «حسن» (بخوانید رئیسجمهور سابق) که براثر هوس به شیرینی و لذات دنیا مرده، و به ورثه (ملت ایران)، وعده یک کارت پر از پول داده تا خرج دفن و کفنش را بدهند، اما همه وعدههای پدر، توخالی بوده است. درنهایت، اقوام و خانواده، در غیاب جسد پدر که هنوز خاک نشده، به یک ضیافتِ کارناوال گونه عزا دعوت میشوند و با همدلی، مشکل را حل میکنند.
▪️این فیلم، انگارههای جهانسومی را تا حدودی میزداید و سعی دارد «هویت شرقی» تعریفشده از سوی مستشرقین را، به شکل دیگری تعریف و بازتولید کند. بازنمایی هویت ایرانی در این فیلم، به تعریف ایرانی صورت گرفته است، نه تعریف غربی. شاید در تعبیر غربی ها، ایران «بهشت مرده خواران» باشد، اما در فضای ایران، این فیلم «بهشت اشتراکات و همدلی» تعبیر میشود.
غربیها نگاهی «غیر» به ایران دارند و از ایران و ملل شرقی، یک تصویرِ «دیگری شده» بازنمایی میکنند.
«شرقشناسی» اثر ادوارد سعید، نمونه بارز و ماندگار مطالعات پسا استعماری است که نحوه بازنمایی شرق در غرب را بررسی و نقد میکند. سعید در شرقشناسی ویژگیهای گفتمانی آن بخش از دانش را توضیح میدهد که در قرن نوزدهم توسط محققان تعلیمدیده، سفرنامه نویسان، شاعران و رمان نویسان پدید آمد؛ دانشی که عملاً شرق را نه بهعنوان جامعه و فرهنگی که بر اساس شرایط خود عمل میکند، بلکه همچون مخزنی برای دانش غربی ساخت. بهزعم سعید، توصیفی که از این کشورهای استعمار شده ارائه میشد بهگونهای بود که آنها را خوار جلوه میداد، آنها را بهعنوان تصویری منفی، بهعنوان «غیر» یا «دیگر» میساخت؛ تا تصویری مثبت و متمدن از جامعه غرب ارائه شود. این بازنماییها را میتوان در ذیل واژه «تروپیکال» نیز استفاده کرد. ازنظر شرقیها، ایرانیها افرادی ریاکار، دروغگویی، قانونگریزی، رفاهطلب و دم غنیمت، چاپلوس و التقاطی هستند. انسان التقاطی، مثل ناصرالدینشاه که از یک شب تا صبح در مسکو شراب میخورد اما شب قدر را احیا میکند.
▪️با همه این اوصاف، فیلم به لحاظ «مؤلفههای جهانیشدن» به هویت یک طبقه متوسط به دیده محترمانه مینگرد. اگر مثلاً داریوش مهرجویی در فیلم «اجارهنشینها» به طبقه متوسط نسبتاً آشفته و بیخاصیت به دیده نقد مینگرد، طبقهای که بهواسطه طمع برانگیخته از رقابتهای سیاسی ریشهدارتر و تضاد منافع، اعضای آن نمیتوانند به یک راهحل دست یابند، اما «مهمان مامان» او گسترهای متنوع از شخصیتها را ارج مینهد که خاستگاهشان فقیرترین بخشهای جامعه است ولی تلاش میکنند بر اختلافنظرهای خود فائق آیند و بر سر پروژهای، هرچند کوچک و زمینی، مثل تدارک برای مهمانان، با یکدیگر همکاری کنند.
▫️حال، شادروان نیز در همین ره گفت قرار میگیرد؛ شادروان مبرا از هرگونه بازنمایی نمادین یا استعاری از جامعه و سیاست است. درواقع شادروان را میتوان شاهدی بر جهانیشدن پسامدرنیسم و خلاصی از افسون «کلان روایتهای مدرن» دانست. این ارزیابی اما شادروان را مشمول اتهام رویگردانی از امر سیاسی و غیرسیاسی بودن نمیکند. شادروان با بازنمایی فقر شدید، بیکاری، خشونت خانگی، اعتیاد و آوارگی، مسئله مهاجرت، چالش افغانهای مهاجر و جنگزده و.. نه درباره ویژگیهای ملی و محلی رؤیاپردازی میکند نه نسبت به مسائل و مشکلات آن بیتفاوت است. اتفاقاً این فیلم جنبههای «پنهان داشته» و «مسئلهدار» فرهنگ محلی را آشکار میسازد، و بیآنکه به آن بهعنوان انحراف و فساد بپردازد درعینحال فیلم با تشخیص امکان همبستگی در میان ملتی با اقوام و طبقات گونهگون، بر اساس پذیرش برخی تفاوتها، در فضای امید پایان میپذیرد.
▪️محو شدن تمایزات بین پدیدهای جهانی و محلی در مهمان مامان را میتوان شاهدی بر آنچه رابرتسون وجهان «محلی شدن» مینامد، قلمداد کرد. شادروان به ترسیم ماهیت درهمتنیده و پیوندی فرهنگهای محلی و جهانی میپردازد و نشان میدهد که چگونه، حتی تماشاگران معمولی در سطح محلی، میتوانند عناصر فرهنگ جهانی را فعالانه تفسیر کنند، بهطور گزینشی آن را از آن خود کنند، و با ویژگیهای فرهنگی از پیش موجود درآمیزند تا واقعیتی آرمانی را ورای محدودیتهای مادی خود تصور کنند یا حتی تحقق بخشند.
▪️شادروان، فیلمنامه نسبتاً قابل قبولی دارد؛ شخصیتها، دیالوگها و حتی صحنهآراییها همگی به نفع موقعیت داستان فیلم است، اما فیلم، قصه پرمایهای ندارد و در مواردی، کارگردان، ضعف قصه را با «دیالوگ»، آنهم دیالوگهای کنایهآمیز و اروتیک، پر کرده است، دقیقاً رویهای که در نمونههای فیلمفارسی مشاهده میشود.
حتی فیلم در لایههای رئالیسم خود نیز دچار مشکل است؛ مثلاً آنجایی که نادر، وقتی با شناسنامه جعلی آهو، که به اسم آذر جا زده است، میخواهد آهو را عقد کند، دفتردار میفهمد که آهو، خواهر نادر است! و حتی این امر، آنقدر مبتذل بازنمایی میشود که نادر، حاضر نشده سر ختم پدرش برود.
▫️فیلم سعی نکرده رمانتیک و «گلوبلبل نمایی» از وضعیت جامعه باشد، و از آنطرف نیز به ورطه سیاه نمایی نیفتاده است، لذا از تراژدی بیمایه و مدل پوچ روابط خانوادگی، وجه آشفته و پر ابهام و خشنِ فیلمهای اجتماعی چند سال اخیر فاصله میگیرد.
فیلم، نگاه نسبتاً محترم به حومهنشینان و مهاجرین افغان دارد که سالها در سینما، فاسد نشان داده میشدند. درواقع فیلم نشان میدهد که بیوهزن افغانی، در ایران، امانت بوده است، و حالا این امانت از دست یک پسر باغیرت ایرانی، به شوهر سابقش، پس داده شده است.
فیلم، با همنشینی طبقات ضعیف جامعه با فرهنگِ محلی و قومی، در راستای محکم کردن «امر ملی» در سینما است. خصوصاً احترام ویژهای که فیلم به افغانیها و بیوهزن افغانی و دختربچه آنها میگذارد، دختربچهای که نماد نسل فردا است.
▪️نوسان میان غم و شادی، فقر و ثروت، خصومت و همبستگی و... یک وضعیت پارادوکس جالبی را آفریده، طوری که هیچکس نمیتواند پشت نقاب اجتماعی خود غائب شود. فیلم، با استفاده از تکنیکهای سینمایی، در راستای شالوده شکنی از مفهوم «تضاد طبقاتی» و آشنا سازی از «بهشت اشتراکات» جامعه فقیر است.
در سالهای اخیر به دلیل تحریم و ایجاد شورش و آنارشی بیگانگان نسبت به فقرای جامعه ایران، تصویری درست از این قشر در سینما ارائه نشده است. همواره تصویری مقاوم، باعزت، باوجدان و... از قشر مستضعف جامعه، در سینما، غائب بوده، و شاید فیلم «آواز گنجشکها» مجیدی و «مهمان مامان» و...نمونه تلاشی برای بازنمایی این قشر در سینما باشد.
⚫️فیلم، داستان خانوادهای فقیر در حومه شهر است که سبزی فروشی دارند. همسر او «نازی» و فرزندانش نادر، کریم و پری هستند. پری (نازنین بیاتی) در خانه پولدارها کار میکند و ازآنجا برای خانوادهاش لباس نو میآورد، اما دو پسر حسن، بیکار در خانهاند.
بیوه زنی افغانی به نام «آهو» که گویا کارگر حسن بوده، از شوهر افغانیاش «سردار» جدا شده درحالیکه یک فرزند دختر دارند به نام «زینت». نادر هم تدریجاً عاشق این بیوهزن شده و او را عقد کرده است.
فیلم با مرگ پدر خانواده (به نام حسن) شروع میشود که براثر مصرف بیرویه شیرینیِ خامهای، به کما میرود و بعد از 63 روز فوت میکند.
قبل از مرگش به نادر میگوید که تمام خرج دفن و کفن من در یک حساب کارتی است که دست مادر است.
اما وقتی خانواده میخواهند برای تحویل جنازه اقدام کنند، میفهمند که بانک، حساب را بسته است و تا انحصار ورثه نشود، باز نخواهد شد. لذا آنها چون هیچ پولی نمیتوانند جور کنند، جنازه را هم نمیتوانند تحویل بگیرند.
نادر تصمیم میگیرد جنازه را از سردخانه بدزدد اما دستگیر میشود.
مشاور حقوقی رئیس بیمارستان پیشنهاد میکند که از ثبتاحوال، استعلام پدر مرحوم را بگیرند تا آن را به بانک ببرند تا بتوانند بهاندازه پول کفنودفن، از حساب برداشت کنند. مسئول ثبتاحوال بعد از رؤیت استعلام، میگوید که پدر، یک فرزند دیگری هم دارد به نام «آذر»، و تا وقتیکه او امضا نکند، کار انحصار ورثه انجام نخواهد شد. فرزندان نیز به گمان اینکه این فرزند، حاصل ازدواج دوم پدرشان بوده، به مادر اطلاع نمیدهند.
نادر شناسنامه آذر را در میان وسایل پدرش پیدا میکند و نقشه میکشد تا با جعل شناسنامه «آهو»، خود آهو نقش «آذر» را ایفا کند. نادر بعد از جعل شناسنامه متوجه میشود که حساب پدرشان، حساب واریز یارانه بوده و کفاف خرج دفن و کفن را نمیدهد!
در همین فاصله میان کشوقوسهای امور ترخیص پدر، مهمانهای پدر از فیروزکوه به خانه مرحوم آمدهاند. اما مامان نازی، پول شام مهمانان را ندارد. مادر نمیخواهد که آبرویش برود و اطرافیانش بفهمند که فقیر است.
اما اطرافیان با یاری هم، و بدون هیچ اختلاف و منتی، هزینههای دفن و کفن را فراهم میکنند.
نهایتاً مادر خانواده اعلام میکند که «آذر» فرزند اول خودش بوده است که بعد از متولد شدن، میمیرد، اما «حسن» پدرش به طمع کوپن، شناسنامه او را باطل نکرده بوده است.
آخر داستان نیز نادر از معشوقه افغانیاش میگذرد و «سردار» شوهر سابقش، دوباره به آهو، رجعت میکند.



